نام غربت وگمنامی که می آید دل بی قرار می شود
اشک حلقه می بندد گوشه ی چشمانت وگره می خورد
بر تارو پود سنگی بی نشان ومزاری عطرآگین
بارانی که می شوی کم کم عاشق می شوی ,حس میگیری
وجوری دلگرم می شوی گویا در آغوشی امن جای گرفته ای.
چگونه گمنام بخوانمت که صدها ستاره شده ای
بر دل عشاق بی قرار وصل.
حکایت عجیبی است عقده
گشایی با شهیدی گمنام
با تنی تکه تکه که می شود گره گشای قلب
هزار پاره ات شهیدی که نامش را با معبودش معامله کرده
ودر این تاخت زدن بی شمار سود کرده.
تاکی دل من چشم به در
داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر
داشته باشد
اهل دلے میگفت:چه زیباست گم شدن...
اوایل معناے حرف اورا نمیفهمیدم
بعدها ازنوع رفتارشـــــهداےگمنــــــام"آنان که شبِ عملیات پلاکهای خودرا میآویختندتابینشا ن بمانند"
فهمیدم گم شدن یعنی چه...
اهل دل میگفت: آنقدر در وادی عشــــــــق به خـــــدا باید غوطهورشوے تا نام و نشانی ازتونماند،هرچه باشدخــــــداباشدوخـــــــداااا...
واین یعنی در وادے الٰهی گم شدن...
شهدا چه زیبا این واژه را صرف کردند«گم شدن» تا آنجاکه گمنــــام شدند...
و برای همیشه جاویــــــــد ماندند
اے کاش میشد ما هم گم شویم...
تاآنجاکه گمنــــــــــام شویم...
شهداےگمنام
شادی روح شهید باکری صلوات
یکی از فرماندهان لشگر 25 کربلا نقل می کند که:
در عملیات فتح المبین، به دلیل وسعت زیاد عملیات و پیش روی لحظه به لحظه رزمندگان
در عمق موانع نیروهای عراقی، احتمال می رفت که عده ای در دام عراقی ها گیر بیفتند،
یکی از این موارد ، نوجوانی بسیجی بود که با صدای آرام اینگونه از پشت بیسیـــم تعریف می کرد:
- عراقی ها دارند به بعضی از بچه ها تیر خلاص می زنند و دارن به من نزدیک میشن! -حالا چیکار می کنی؟!
یه نارنجک دارم، حاجی سلام ما را به امام برسان، امام را تنها نگذارید.
- (با صدای بغض آلود ، جوابش را دادیم) چیکار می خوای بکنی.
- حاجی شرمنده، دیگه نمتونم صحبت کنم ، خیلی نزدیک شدن،
سلامتون به دوستان شهیدتان می رسانم. مکالمه قطع شد..
روز بعد بچه ها به همان منطقه که گِراش داده بود رفتند ،
به چند تا پیکر رسیدند که تیر خلاص خورده بودند
و در کنارشان جسد متلاشی شده ای بود که جنازه چند عراقی هم کنارش افتاده بود
،معلوم بود با نارنجک خود و عراقی ها را متلاشی کرده بود.
هیچ چیزی برای شناسائی او پیدا نکردیم، روی کفنش نوشتیم: شهید گمنام، فرزند روح الله..
انتظار را باید با مادر شهید گمنام پرسید...
ما چه میفهمیم معنی دلتنگی را
گفتند شهید گمنامِ ، پلاک هم نداشت ،
اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛
امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش
اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ،
بگذار گمنام بمانم”
به یاد آنهایـــی که جز استخوانهایشـــان
چیزی از جسمشان نمانـــده اما عظمت
و شکـــوه غیرت و روحشان عالــــم را فرا گرفته
باز هم همان جملـــه ...
♥شهـــدا شــــرمنده ایــــم♥
شادی روح شهدای هشت سال دفاع مقدس
شهید گمنام وتن پاره پاره ات
مزاری که تکه تکه های بی وجودی خفتگان
عادی خاک را برای همه ی عالم به نمایش می گذارد.
گمنامی برای شهرت پرستها دردآور است،
اگر نه همه اجرها در گمنامی است.
شهید آوینی
خوابی عجیب و کرامت شهیدی درباره آقای یدالله یزدی زاده
ساکن روستای کاظم آباد کرمان ، مداح اهل بیت علیهم السلام
و اداره کننده هیئت حضرت رقیه علیها سلام، که شخصی
پاک نیت و متدین و مورد اعتماد است.
می گوید: در شب ۲۲ ماه مبارک رمضان (سال ۱۴۲۷ هجری قمری)
در شبکه ۳ تلویزیون مراسم تشییع پنج شهید گمنام را دیدم و
با خود گفتم: این شهیدان اهل کجا هستند؟ چه کسانی هستند؟
همان شب در خواب دیدم که آن پنج شهید را تشییع می کردند
و به من گفتند: تو باید شهید سوم را تشییع کنی و
داخل قبر دفن کنی، با خود گفتم: از میان اینهمه مردم،
چرا من؟ بالاخره جنازه را برداشتم و داخل قبر رفتم ،
مشاهده کردم که قبر مانند اتاقی بزرگ شد.
در کنار اتاق تختی بود، خدایا چه کنم؟
شهید را کجا بگذارم؟ او را روی تخت نهادم،
یکباره دیدم شهیدبرخاست.
ادامه مطلب ...
ای فاتح خوبی ها گمنــــــام تویی یا من؟!
شوریده دل شهدا گمنــــــام تویی یا من؟!
برگشتی از آغوش خامـــوش بیابان ها!
کردی به دل ما جا گمنـــــام تویی یا من؟!
شهید گمنـام :
یعنی شهیدی که می توانست عقب بیاید اما ماند.
سفیر وقت ایران در کویت در زمان عملیات والفجر ۸ عنوان میکرد
که در سواحل کویت آن زمان جنازه سربازان عراقی و ایرانی
که در اروند رود غرق شده بودند ، بر اثر جریانهای اقیانوسی
توسط آب به آنجا آورده میشد
وزارت خارجه کویت همیشه و بهطور همزمان سفیران ایران و عراق را فراخوانده تا پس از کشف هویت ملی آنها جنازهها را تحویلشان دهند.
ادامه مطلب ...
سعی در خودکفایی بکنید و هر کمک و یاری را از خداوند متعال
بخواهید و گول استعمار شرق و غرب را نخورید. شهید گمنام
به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید،
می خواهم همچون دهها شهید دیگرگمنام
باقی بمانم؛ اگر خواستید فقط این جمله
را بنویسید:(( مشتی خاک به
پیشگاه خداوند متعال))
. شهیدعلی قاریان پور
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هر وقت آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با آرامش به خانه رسیده ایم .
به دشمن بگویید که اگر پیکرم را صد پاره کنند ،
اگر پاره های آن را هم بسوزانید و
اگر خاکستر مرا به دریا بریزید در
دل موج خروشان دریا صدایم را خواهید شنید
که فریاد می زنم اسلام پیروز است ،
ستمگر نابود. شهید گمنام
خیلی گشته بودیم، نه پلاکی، نه کارتی،
چیزی همراهش نبود. لباس فرم سپاه به تنش بود.
چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم
را جلب کرد، خوب که دقت کردم، دیدم یک
نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده.
خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود
دنبال پلاکش بگردم. روی عقیق نوشته بود:
« به یاد شهدای گمنام.»
منبع : سایت صبح
پیرمرد میگفت پسرم را گم کرده ام
و نیامده...!
پرسیدند پدرجان پسرت چندساله است ...!
آرام گفت : 18 سالش بود که دیگر نیامد...!
گفتند: الحمدالله بزرگ هست باید همین
اطراف باشد و برمیگردد...!
پیرمرد گفت: امروز هر چه در بین شهدا
گشتم پیداش نکردم ...!