شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

بارها از خود پرسیده‏ام

بارها از خود پرسیده‏ام که جای تو در کجاست؟آن سوی مرزهای خیالی یا در انتهای یک ذهن مغشوش که دغدغه تو، او را به باورهای بلندش امیدوارتر می‏سازد.
اما نه!
با خود می‏گویم جای تو همیشه دردل است؛ همانی که همواره به یاد تو در کنج قفس سینه دلتنگی می‏تپد و در هر تپش یادی از تو دارد.
همان دلی که شیدای توست و بی‏قرار از فراق تو. 
آری، همان دل کوچک تشنه.
تشنه مهربانی‏های تو در سرزمینی که هیچ کس تشنه مهربانی نیست.
رو به قبله می‏ایستم و هر آن منتظر بانگ توام تا با لبیک دعوتت، به وصال آرمان دیرینه‏ام برسم. 
آری ای غایب از نظر!

تمام مشکل بشر این

 تمام مشکل بشر این است که خیال می‎کند:
ظهور یکی از راههای نجاتش است!
ب
 و حال آن که
ظهور "تنها راه نجات" است.

نشونه بی نشونه

پا به دنیای فرشته ها بزار


دنیای فرشته ها حقیقته

واسه تو که بوی آسمون میدی

گم شدن تو زندگی مصیبته


آخرین نشونه رسیدنی

که واسه همیشه بی نشون می شی

پا رو مخمل ستاره ها بزار

داری همسایه آسمون می شی

وارث نجیب زخم های درشت

طاقت دلای پرپر نداری

سر تو رو شونه های من بزار


وقتی عاشقی و سنگر نداری

آخرین نشونه رسیدنی

که واسه همیشه بی نشون می شی

پا رو مخمل ستاره ها بزار

داری همسایه آسمون می شی


نزار که سفره دلت پیش غریبه وا بشه

این بغزه نشکسته باید سهم خود خدا بشه

نشونه بی نشونه من به قلب آسمون بزن

تا مردم از روی زمین ستارتو نشون بدن

یاران ! شتاب کنید

یاران ! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن ، که گذرگاه است ... گذر از نفس به سوی رضوان حق . هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفکند ؟... و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا ، و کدام انیسی از مرگ شایسته تر ؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد ، حسین که از من و تو شایسته تر است . الرحیل ، الرحیل ! یاران شتاب 
کنید
 
در بیبابانی بی نام و نشان گم شده ام...

با دل تنهای خودم...

می نگرم، می گردم... اینجا؟؟ کجاست؟؟

ظلمت شب پرده ای بر چشمانم افکنده... از آسمان مرگ می بارد...

اسم اینجا چیست؟

دلم می گوید...:

نامش دنیاست... صبر کن، دو سه روزی بیش نیست...

حقیقت زندگی

حقیقت زندگی ماهایی که دردوران غیبت سرود زیستن را سرداده ایم در گیر ودار دنیایی قرار گرفته که در به اسارت کشیدن تن های دنیایی ما هیچ به خود زحمتی نمی دهد که مردم بندگان دنیاییند ومن تو نیز در سلسله این ادمیان در کشاکش بین مرگ وزندگی بسوی دنیا قدم گذاشته ایم وابلیس ونفس در این میان به هیچ زحمتی نمی افتند-
ای دل من به خدا سنگ تر از سنگ تویی ---گر چه با نای غم اهنگ هماهنگ تویی 
چه غریبانه از این کوی گذر می کردند--قهرمانانه خطر بعد خطر می کردند 
تو در اینجایی گلهای معطر رفتند--سوری ویاسمن ویاس وصنوبر رفتند 
تو مگر اهنی ای دل که چنین سخت شدی-دامن خاک گرفتی وسیه بخت شدی  
ای شهید ان منم وداغ شما می دانیم--سوز نی های نیستان مرا میدانیم 
چه کنم گر نکنم یاد شما چیست مرا--غیر از ان ارزش والای شما چیست مرا 
آه می دانم از این پس دل من هست شما-- غم غربت زدگی منزل من هست شما 
ما چرا درک نکردیم شما را افسوس--نشنیدیم صدا بعد صدا را افسوس 
شرمساریم شهیدان که چنین پ‍‍‍‍ژمردیم--زنده ماندید شما ما همه اینجا مردیم 
سبز وپر بار شما ما همه بی بار وبریم-بال پرواز شما ما همه بی بال وپریم 
همه رفتید ودراین کوچه مرا گم کردید --چه شتابیست که با ساقی وبا خم کردید 
فرصتی نیست مرا بغض گلوگیر شده است-- جاده می خواندم واکنون تو مگو دیر شده است 
راه دور است ولی فرصت طوفانی هست ---گر بخوانید مرا پای بیابانی هست  
  مرد ان نیست که از حادثه در بیم شود--روز تصمیم دلش بین دو کس میم شود 
گر بخواندید بدانید که ما هم مردیم ----مرگ بر ما اگر از راه بلا برگردیم


پدر امشب نخواب...


 به مناسبت سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) ، مروری بر بعضی خصوصیات اخلاقی آن یگانه روزگار می کنیم . آنچه می خوانید خاطراتی از زبان خدمتگزار صدیق امام است . 

 «سید رحیم میریان» از خدمتگزاران امین و صدیق بیت حضرت امام خمینی (ره) است که 8 سال در زمان حیات امام و بعد از آن 21 سال است که در بیت امام در حال خدمت است . ایشان از ارتباط امام با رزمندگان (جوانان) چنین می گوید:

علاقه خاص حضرت امام به رزمندگان که زبانزد عام و خاص بود :

امام با دو گروه بیشتر دیدار داشتند، یکی خانواده معظم شهدا و دیگری رزمندگان، همیشه اولویت با این دو گروه بود. رزمندگان عشق امام داشتند و به عشق ایشان و برای حفظ اسلام و آرمان های انقلاب و ایران به جبهه ها می رفتند و همه ی عشق و آرزویشان دیدار حضرت امام بود که ایشان را ببینند و بروند. و هر وقت تقاضای ملاقات داشتند دفتر امام به اینها وقت می داد، این ها به حسینیه می آمدند و با امام دیدار می کردند و اشک شوق می ریختند، وقتی امام یک جمله می گفتند که من دست و بازوی رزمندگان را می بوسم، اینها سر تا پا اشک بودند و از صمیم قلب به عشق امامشان گریه می کردند. 

شکسته شدن حصر آبادان :

وقتی مسؤولان نظامی به خدمت حضرت امام رسیدند و خبر آوردند که خرمشهر از دست رفت و آبادان دارد سقوط می کند! امام بلافاصله فرمودند: «حصر آبادان باید شکسته شود و خرمشهر باید آزاد گردد.» اینها مانده بودند که با وضع موجود چگونه ممکن است دستور حضرت امام اجرایی شود اما دعا و فرمان امام باعث شد که جوانان به عشق حرف امام تا قلب دشمن هجوم بردند و چنان جبهه ها را پر کردند که در کوتاه ترین مدت ،حصر آبادان شکسته شد و بعد از مدتی هم خرمشهر آزاد شد. با تمام این تدابیر و عشق جوانان باز امام نگفتند که ما و یا رزمندگان خرمشهر را آزاد کردیم، بلکه فرمودند خدا خرمشهر را آزاد کرد. یعنی اگر دست عنایت پروردگار نبود، حتی فکر آزادی خرمشهر را هم نمی شد کرد، اما با نفس گرم امام و روح ملکوتی و دعاهایشان این مهم محقق شد. اینها همه درس بزرگی بود برای همه انسانها! 

همه عشق امام به جوانان بود :

یک بار پدری با پسرش به حضور حضرت امام آمدند که دو پسرشان شهید شده بود و پسر سومش نیز می خواست به جبهه برود، این پدر با رفتن پسر سومش به جبهه مخالفت می کرد و ناراضی بود، پدر و پسر با هم قرار می گذارند که خدمت امام برسند و کسب تکلیف کنند و هر چه امام تکلیف کردند، همان را انجام دهند، یک روز صبح که امام ملاقات های خصوصی داشتند، این ها خدمت حضرت امام رسیدند، دست امام را بوسیدند، 

ساعت سه بعد از ظهر که دیگر لحظات آخر عمر امام بود که روح ملکوتی شان به خدا پیوست و به اعلی علیین رفت. 

تقریباً تا شب پزشکان سعی کردند امام را بر گردانند و به مردم اعلام کردند که به مساجد بروند و امام را دعا کنند 

بعد پدر به امام گفت که آقا جان دو پسر من رفتند و در جنگ شهید شدند، این تنها پسرم هم اصرار دارد به جبهه برود، آمدیم خدمت شما تا هر چه شما حکم کنید همان را انجام بدهیم. امام به پسر فرمودند: پسر جان تو دیگه نرو، پدرتان دینش را ادا کرده و تو بهتر است پیش او بمانی! پسر گفت: آقا جان آنها وظیفه خود را انجام داده اند، من هم می خواهم به جبهه بروم و وظیفه خودم را انجام دهم. امام فرمودند: تو نرو با پدرت بمان، من دعا می کنم خداوند ثواب شهادت را به تو بدهد.رزمندگان ما این گونه بودند، جوانهای ما همت عالی داشتند، عشق جوانان به ولایت عشقی عجیب و باور نکردنی بود و همه عشق امام هم به جوانان بود، جوانان هم امام را باور داشتند و می فرمودند: این جوانها بودند که انقلاب و هشت سال جنگ را اداره کردند. 

ملاقات با امام به رزمندگان روحیه می داد :

 یک زمانی امام کسالت قلبی پیدا کرده بودند، سردار «حسین خرازی» تقاضای ملاقات کرده بودند که رزمندگان را خدمت امام بیاورند. یادم هست عملیات کربلای 5 بود، چون کربلای 4 رزمندگان شکست خورده بودند، یک مقداری در روحیه رزمندگان اثر گذاشته بود، بنا بود این ها را خدمت حضرت امام بیاورند که روحیه بگیرند، اتفاقاً امام هم مریض بودند، از یک طرف ما نمی خواستیم رزمندگان بفهمند که امام کسالت دارند،

 از طرفی اصرار آنها احساسات همه را برانگیخته بود، حاج احمد آقا برنامه ریزی کردند که اینها را به هر طریقی که هست منصرف نمایند، اما شهید حسین خرازی آمده بودند بیت، یک دستش را هم که در جبهه از دست داده بود! مدام التماس می کرد که به هر رقمی هست اجازه دهید ما فقط برای یک لحظه هم که شده امام را ببینیم. سرانجام حاج احمد آقا مجبور شدند هماهنگ کنند و امام هم پذیرفتند، اینها با امام ملاقات کردند و با روحیه ای وصف ناپذیر رفتند و عملیات کربلای 5 را انجام دادند و پیروز شدند. 

تا جوان هستید عبادت کنید :

یک شب حضرت امام برای نماز شب بلند شدند با هم رفتیم و وضو گرفتند ایشان وقتی خواستند مسح پا را بکشند، سرشان را بالا کردند و گفتند تا جوان هستید عبادت کنید که اگر پیر شدید دوست دارید عبادت کنید اما دیگر نمی توانید. این مورد را حضرت امام بارها تکرار کرده بودند. 

من از جوانهای معتقد می خواهم سعی کنند خودشان را حفظ کنند و تا می توانند در راه خدا باشند و تا می توانند دعا و عبادت کنند، تا انشاء ا... عاقبتشان به خیر و مشکلاتشان حل شود. 

تاکید امام بر زنده ماندن یاد 15 خرداد :

- امام فرمودند: « 15 خرداد باید زنده بماند.» و خداوند چنان قرار داد که رحلت حضرت امام در 14 خرداد اتفاق بیفتد و این طوری 15 خرداد هم تا قیام قیامت در تاریخ زنده خواهد ماند، همان طور که امام می خواستند. 

مردم ، برای امام دعا کنید :

- امام تا آن لحظات آخر عمرشان مأنوس دعا و قرآن بودند. روز آخر ساعت 10 صبح فرمودند من می خواهم وضو بگیرم و نماز بخوانم، آب آوردیم امام وضو گرفتند و شروع کردند به نماز و نافله خواندن، با خدا مناجات کردند و طبق روال هر روز نماز ظهر و عصر را خواندند. سر ساعت یک نماز و دعاهایشان تمام شد.بعد از ظهر با خانواده شان ملاقات کردند و تا ساعت سه بعد از ظهر که دیگر لحظات آخر عمر امام بود که روح ملکوتی شان به خدا پیوست و به اعلی علیین رفت. 

تقریباً تا شب پزشکان سعی کردند امام را بر گردانند و به مردم اعلام کردند که به مساجد بروند و امام را دعا کنند که مردم هم برای دعا به مساجد و حسینیه ها و تکیه ها و خیابانها ریختند و مشغول دعا شدند اما از آن جا که امام تقاضای این آرزو را از خداوند کرده بودند، خدا هم ایشان را پذیرفت و طبق معمول هر شب که ساعت 10/20 دقیقه به خواب می رفتند، آن شب هم درست در همان ساعت به ملکوت اعلی پیوستند.

کنفرانس مطبوعاتی سران فتنه

کنفرانس مطبوعاتی سران فتنه و تنی چند از خواص بی بصیرت در سالن یاسر تلفات برگزار شد. در ابتدای این مراسم مهندس، حمله نیروهای نظامی اسراییل به کشتی آزادی را امری عادی دانست و گفت: اگر صهیونیستها زحمت کشتن لباس شخصی های مردم نهاد را بر عهده نمی گرفتند بعید نبود کشتی حامل کمکهای چیزدوستانه به غزه، در دام کوسه ها بیافتد.


وی در بخش دیگری از سخنانش به تقلب گسترده رسانه های مستقل از صهیونیستها در پوشش دادن خبر این واقعه اشاره و تصریح کرد: قضییه اینقدرها هم مهم نبوده است. نامزد شکست خورده در انتخابات نیروهای نظامی اسراییل در حمله به کشتی حامل مواد غذایی را آدمکش هایی خداجو خواند که دنبال حق بدیهی خود بودند.

وی افزود: اگر غزه در محاصره است پس ارسال این کمکها به ساحل غزه اقدامی غیر قانونی است. مهندس در ادامه شعار “نه غزه نه لبنان” را رمز عملیات نیروهای نظامی اسراییل خواند و از شیمون پرز خواست محکم بایستد. وی گفت: چنانچه از منابع موثق شنیده ام در کشتی آزادی مقداری کیک و تی تاپ وجود داشت که حاوی مقداری اورانیوم غنی شده بود! مهندس به شایعه وجود تعدادی ساندیس در کشتی آزادی اشاره کرد و از صهیونیستها خواست فریب این صحنه آرایی خطرناک را نخورند.

سخنران بعدی این مراسم ممد تمدن بود. عباشکلاتی کشتن نیروهای دلسوز بشریت توسط اسراییلیها را اقدامی در چارچوب بیانیه حقوق بشر خواند و تاکید کرد: نباید به بهانه ایفای حق این خونهای ریخته شده، مظلومیت صهیونیستها را نادیده گرفت.

ممد تمدن گفت: ناوگان آزادی نباید به اسم کمک به مردم غزه، تصویر اسراییل را در رسانه های جهانی مخدوش می کرد که این گناه بزرگی است! وی با محکوم کردن جریان حرکت آب در دریای مدیترانه از غواصها خواست هنگام بارندگی مراقب تور خود باشند. ممد تمدن جامعه مدنی را ریشه در ویلای جرج سوروس دانست و از جوانان فلسطینی خواست با نگه داشتن احترام شیمون پرز زمینه جذب این حرام لقمه را به اسلام فراهم کنند.

وب لاگ قطعه 26 حسین قئیانی

مناجات حسن زاده عاملی

الهی! به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که می توانی.



الهی! عمرم به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.


الهی! عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم دانم ونه آنچه دانم دارم.


الهی! اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی.


الهی! به بهشت و حور چه نازم، مرا دیده ای ده که از هر نظر بهشتی سازم.


الهی! در دلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جانهای ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار، به لطف، ما را دست گیر و به کرم پای رتبهدار.


الهی! حجاب ها را از راه بردار و ما را به ما مگذار، به حق عظمت ای بلندترین بالا م.

خمپاره نخورده ها....

  اگه این سوم خرداد نبود. اگه این آزادی خرمشهر نبود. خمپاره نخورده ها، گلوله ندیده ها، بر سر سفره جنگ آوار شده ها... به من چه ربطی داره، اصلا خمپاره نخورده ها، خاویار خوردند که از جنگ! از سهم جنگ بی نصیب نمانده باشند! به من چه ربطی داره..؟ که دستشان را حلب قوطی خاویار بریده باشد، که با دست بریده زخمی جنگ، ... آره حق با شماست من یه ذره فضول تشریف دارم. خوب حالا بروند درصدش را هم بگی« 75٪» من که حسود نیستم. مبارک تان باشد. شما جانباز جنگ تشریف دارید... راضی شدی... به رسمیت هم شناخت مشان دیگه چی ..؟

  خاویار نخورده ها

  قطع دست از مچ" 25 درصد

  قطع پازیر زانو 35 درصد

  یک چشم 35در صد

  خاویار خورده ها ....

  و چون شما از شدت خاویار حرات بالائی گرفتید بعد آرترز زانو هم دارید.قندخون تنگی نفس، شما شیمیائی هم هستی" پس"75٪ مبارکه.....

  آگه آزادی خرمشهر نبود ....
  خوب شد که سوم خردادی هست. خرمشهری آزاد شد وگرنه معلوم نبود این بودجه های کلان فرهنگ(ایثار و شهادت) کجا می رود. معلوم شد یک خبر های هست. یک پول های هست، همش که نمی شه بروید به کله گنده ها خاویار بخورانید.!؟همایش بر قرار کنید. نهار دبش بخورید. چه حرف های میزنم من...؟ هتل های فلان، با حال رزرف کنید.!
  آقا نصفه شبی رو تیر برق چی میکنی..؟
  پ+ ببخشید می بینی که داریم تحول فرهنگی ایجاد می کنیم...! این ها خمس هم داره ... بودجه های فرهنگی ... ندیدی چه کتاب های با چه تیراژی تو انبار ها داره خاک می خوره ... کجائید ببینید ما چه ها که نمی کنیم.....
  سالروز آزادی خرمشهره باید یه ذره ازین بودجه های فرهنگی رو هم خرج و برجی کرد،! معلوم بشود، مردم هم ببینیند، دوستان...، بابا این پول ها رو صرف واقعا کار فرهنگ دفاع مقدس می کنند. کی گفته همش خاویار و ماهی سفید و فلان و فلان،... که گفته کسی از راه دور ..... کسی از پایتخت نیامده!؟ کسی خاویار نخورده،!؟

  آهای این موجی رو دستبند بزنید...
  بردار عزیز چرا حرف مفت می زنی،!؟ چرت پرت می گی..؟ توهم داری، تو موجی هستی حالات روانی مناسبی نداری! برات یه نوبت می گیریم، هزینه اش هم با، ما اصلا از جیب مبارک خودمان پرداخت می کنیم. جیب ما رو دست کم نگیر یه بیمارستان خوب در خارج هم بخواهی می فرستیم. فقط خفه شو حرف زیادی از دهنت نزن...
  آخر حال روحی مناسبی نداری...؟ جلوی پیرفت ترویج فرهنگ ایثار را چرا می گیری...!
  آهای ... این موجی رو دستبند بزن....! نه نبرش... نگهش دار با هاش حرف دارم... ببین من الان بالای این درخت چنار هستم.... اینجا اصلا چه می کنم، نصفه شبی..؟
  نگاه کن این هم.....ما ببین همه جاش نوشته خرمشهر آزاد شد.. تو کجا بوی خرمشهر آزاد شد.... ببین این ها خرج داره، هزینه حمل نردبان داره... یه بار دیگه ازین حرف های مفت بزنی... آهای ببرش .... 

  حکما جا افتاد بردار.....
  کی خاویار خورده، کسی هتل رزرف نکرده ... من غلط بکنم حرف زیادی بزنم ..
  جانباز فوتی در موزه دفاه مقدس دفن می شود...
  اخوی اصلا همین موزه دفاع مقدس شما دارید اینهمه زحمت می کشید... وسط جنگل کنار یادمان شهدای گمنام. خوب راست میگی من حال مناسبی ندارم. موج گرفتگی هم درد سر های خودش رو دارد. ببخشید من عذر می خوام.
  نمی دانستم برای چی موزه دفاع مقدس می زنید که چی بشود... بعد یه دوست جانبازی زنگ زد و گفت: مرد چرا نمیفهمی..؟ درسته که دوستان آثاری خاص از دفاع مقدس جمع نکردند ولی یه فکری پیشنهاد بدید همین رفقای جانباز و بچه جنگ که تو دهات ها از دنیا میرن اینها کلی از جنگ خاطرات دارند .. ببرن تو موزه دفن کنند خودش خود به خود می شود گنجینه دفاع مقدس .. وقتی حالیت نیست گیر الکی نده ....
  هر چند هفته یه بار یه جانباز از دنیا میره، این جانباز که یه عمری درد کشیده رنج برده یه دستش از کتف قطع شده، حالا که رو قبرش سنگی به رنگی دیگر می گذارند و می نویسند ... مرحوم .. بعد همه خاطرات جنگش را که در سینه اش دف می شود. دست چوبی اش .. همه اینها آثار جنگ است .. دوستان ببرن همه بچه های که از دنیا میرن تو موزه دفن کنند خودش میشه " موزه دفاع مقدس ....
  راست میگی رفیق وگرنه چی جمع کردند که ببرند، اگه همین هزینه ها رو خرج جمع آوری آثار جنگ می کردند و ... خوب من .... ببخشد .... 

  بودجه های فرهنگی الاف معتاد می شوند .....
  ازین که نمی گذارند بودالاف جه های فرهنگ دفاع مقدس سرگردان باشند. الاف باشند. وگرنه این بودجه ها همه معتاد می شوند. الاف که باشند، الاف که باشند همینطور رها که باشند خوب معتاد می شوند، بعد همین جناب دهنمکی خودمان یه لباس بسیجی تنشان میکند و فیلم آخراجی ها رو می سازد .... وگرنه والله اینها معتاد نبودند.. ما که اصلا ندیدیم.... حالا جای تشکر دارد که این بود جه هارو درست مصرف میکنید وگرنه این بودجه ها می روند یه چیز ...چیز مصرف میکنند و معتاد می شوند
نقد نیوز

بیماری صعب العلاجی

 مدت هاست دچار بیماری صعب العلاجی شده ام و شب تا صبح را با درد و رنج سر می کنم. هر چه به این در و آن در زدم فایده نکرد، فهمیدم به بسیاری از شهدا بدهکار هستم. حتی یک ریالی در حساب حسناتم دریافت نمی شود؛ کارم از توسل و نذر گذشته، از دستانم خجالت می کشم چون خوراک و پوشاکم با آنها تفاوت دارد. کت معنویتم پر از وصله، پیراهن تقوایم چرکین و از پارچه های کم قیمت است . بالاخره ما هم جوانیم و آرزو داریم . دوست دارم مثل هم سن و سال های خودم شیک باشم. کت معنویتم، گران قیمت و اتو کشیده و پیراهن تقوایم امروزی و خیره کننده باشد .چشم هایم ضعیف شده، عالم معنی را به سختی می بیند. موهای معصیتم بسیار بلند شده و ژولیده و تا شانه هایم می رسد. با این همه گرانی و تورم در بازار ارزش ها، آهی در بساط ندارم تا لااقل به آرایشگاه بروم و سر و سامانی به وضعیت خود بدهم . وقتی به مسجد می روم، جوان هایی می آیند که لباس معنویتشان خیلی شیک است، کفش های سلوکشان همیشه برق می زند. وقتی مقابل آیینه ی قنوت می ایستند، زلف های محبت یار را به چپ و راست شانه می زنند . حسودیم می شود . با خود می گویم: امان از بی کسی و نداری، با این بیکاری و فقر و بیماری چه کنم. دستگاه گوارشم مختل شده ، آنچه که از سفره ی استادان تناول می کنم، به خوبی هضم نمی شود و پیش هر کسی که می روم می گوید لاعلاج است، دیگری می گوید فشار نافرمانی ات بالاست، سومیش می گوید خون طاعتت کم است و دیگری می گوید همه اش به نارسایی قلبت بر می گردد و برایم آیه ی " فی قلوبهم مرض " را تلاوت می کنند.  ای خدای چاره ساز، چاره ای، درمانی، راهی، می ترسم خیلی دیر شود و کار از کار بگذرد و با این مریضی و نداری و این همه بدهکاری، هر لحظه منتظرم که از حفاظت لشکر 12 ولی عصر ( عج ) به سراغم بیایند و پرونده ام را زیر بغلم بگذارند و تا جلوی دژبانی راهنمایی ام کنند و بگویند خوش آمدی ( التماس دعا ) . می ترسم پیش دوستانم شرمنده شوم و بین مردم انگشت نما شوم و بگویند فلانی یک عمر مرید شیطان بود، بر تن روح فلانی حتی یک لباس نو ندیدیم و لباس تقوای او همیشه وصله داشت. می ترسم از دوستانم عقب بمانم و دیگر تحویلم نگیرند. می خواهم تابستان اوقات فراغتم را در ساحل معنی خوش باشم و لااقل یک بار هم که شده در جزایر همیشه سبز گشتی بزنم، مگر جوان نیازی به تفریح ندارد! می خواهم یک بار هم که شده به آرایشگاهی سر بزنم، می خواهم شیک باشم و لباس روحم اتو کشیده باشد.



برکات بروز فتنه‌ها در جامعه


هرچند فتنه‌ها، سختی‌ها و تلخی‌های خاصّ خود را به دنبال می‌آورد لیکن شیرینی‌هایی در پی آن نصیب مؤمن می‌شود که شاید از هیچ راه دیگری تحصیل آنها برای مؤمن ممکن نباشد. در روایات رسول خدا(ص) و امامان اطهار(ع) می‌خوانیم: 

«از فتنه‌های آخرالزمان کراهت نداشته باشید که منافقان را نابود می‌کند».

در ضمن وصایای رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) آمده است: 
ای علی، شگفت‌آورترین مردم از نظر ایمان و بزرگ‌ترین آنان از نظر یقین مردمانی هستند که در آخرالزمان پیامبری ندیدند و امام هم از نظرشان پنهان شده، پس به همان سیاهی و سفیدی کتاب ایمان آورده‌اند.

امام صادق(ع) فرمود: «پس از آنکه عثمان کشته و با امیر المؤمنین(ع) بیعت شد، آن حضرت بر فراز منبر تشریف برد، خطبه‌ای خواند و در آن فرمود: «هان که گرفتاری شما به گرفتاری همان روز که خداوند پیغمبرش را برانگیخت بازگشت نموده است. سوگند به آنکه او را به حق برانگیخت، حتماً باید گرفتار وسوسه شوید و غربال گردید تا آنکه زیرورو شوید و بالا و پایین گردید. حتماً باید افرادی که کوتاه آمده‌اند پیشی گیرند و آنانی که پیشی گرفته‌اند کوتاه بیایند. به خدا قسم هیچ نشانه‌ای را پنهان نکرده‌ام و هیچ دروغی نگفته‌ام و مرا از این مقام و چنین روز آگاهی بود».

یکی از برکات صبر در آخرالزمان این است که مؤمن را در ثواب تمام نیکی‌های پیشینیانش شریک می‌سازد: 
وقتی در جنگ نهروان امیر المؤمنین(ع) خوارج را به قتل رسانید، مردی به خدمت حضرت رسید. حضرت به او فرمود: «قسم به خداوندی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، مردمی در اینجا با ما آمده‌اند که هنوز خداوند پدران و نیاکان آنها را خلق نکرده است!» 

آن مرد عرض کرد: مردمی که هنوز خلق نشده‌اند چگونه می‌توانند با ما آمده باشند؟! 
فرمود: «آری، آنها مردمی هستند که در آخرالزمان می‌آیند و در این هدف که ما داریم آنها نیز شریکند و تسلیم ما، پس آنها در آن راه که ما گام برمی‌داریم شرکای حقیقی و واقعی ما هستند».

مسلماً هر آزمونی که سخت تر باشد در عین آنکه بسیاری نمی‌توانند در آن قبول شوند آن عده ای که توفیق و پیروزی می‌یابند تعدادی اندک و جایگاهی رفیع خواهند داشت.

عملیات بیت‌المقدس آغاز شده

اما 578 روز بعد! ساعت22 روز اول خرداد1361 است عملیات محاصره دشمن توسط رزمندگان با
رمز "یا علی بن ابیطالب" در عملیات بیت‌المقدس آغاز شده و در گام نخست بچه‌های "یگان‌های فتح" دشمن را در پلیس راه منهدم کردند. این اولین خبر درگیری است خبر از چهارمین محور قرارگاه فتح به قرارگاه کربلا رسید. پل نو تصرف شد و پس از ساعت‌ها مبارزه سنگین رزمندگان در روز سوم خرداد به مسجد جامع رسیدند. در عملیات بیت‌المقدس80 درصد نیروهای هفت لشگر عراق نابود شدند و ده‌ها فروند هواپیماهای آنان منهدم گشت ،105 دستگاه تانک،56 دستگاه خودرو و یک فروند بالگرد به غنیمت نیروهای اسلام درآمد. در این عملیات همچنین بیش از19هزار سرباز بعثی به اسارت رزمندگان درآمدند و تلفات سنگینی بر ماشین جنگی دشمن وارد آمد بطوری که پس از این حمله رژیم بعث بطور یک‌طرفه اعلام کرد، ظرف مدت 10روز به مرزهای بین‌المللی باز خواهد گشت. لحظه شماری برای آزادی خونین شهر! قلب میلیون‌ها ایرانی پر غرور اما خسته از جنگ در سینه می‌تپد،48 ساعت تلاش رزمندگان سرافراز کشور در حال نتیجه دادن است. صبح روز سوم خرداد سال1361 است اکنون صدای آشنایی از رادیو به گوش می رسد، «شنوندگان عزیز، توجه فرمایید»، «شنوندگان عزیز، توجه فرمایید»، «خرمشهر، شهر خون و قیام آزاد شد». این صدا بسان انفجار بزرگ نه در جای جای ایران بلکه جهان شنیده شد، آری خرمشهر پس از578روز اسارت خود به دست مزدوران بعثی به دست فرزندان امام آزاد شد. و مردم به یاد آوردند ایثار پیر و جوان این مرز و بوم را و زمزمه کردند که " ممد نبودی ببینی، شهر آزاد گشته"، "خون یارانت پر ثمر گشته"، "آه و واویلا ...".

مداد...


پسرک پدر بزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت.بالاخره پرسید :


ماجرای کارهای خودمان را می نویسید؟درباره ی من می نویسید؟ 

پدر بزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت:

درسته درباره ی تو می نویسم امامهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم.

می خواهی وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی.

پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید.

اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .

بستگی داره چطور به آن نگاه کنی. 

در این مداد ۵ خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری،تا آخر عمر با آرامش زندگی می کنی .

  صفت اول:

 می توانی کار های بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت میکند .اسم این دست خداست. او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

  صفت دوم:

گاهی باید از آنچه مینویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار،نوکش تیزتر می شود.پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

  صفت سوم:

مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم.بدان که تصحیح یک کار خطا،کار بدی نیست.در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.

  صفت چهارم:

چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست،زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است.پس همیشه مراقب درونت باش چه خبر است.

  صفت پنجم:

همیشه اثری از خود به جا میگذارد. بدان که هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا میگذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه میکنی.

تردید نکن سپیده سرخواهد زد

 تردید نکن سپیده سرخواهد زد
خواب ازسرمان دوباره پرخواهد زد


تردید نکن کسی ز نسل خورشید
بر ریشه ی خشک شب تبرخواهد زد

دستان سحر به استخاره روزی
تسبیح به قصد خیر و شر خواهد زد

طوفان زده‌ایم و ناخدایی ازنو
درموج بلا دل به خطر خواهد زد


بازوی عدالتی دگر می آید
تیپا به بساط زور و زر خواهد زد

یک روز اراده‌ی بشر زنجیری
بر پای همین قضا قدر خواهد زد


این آتش خفته زیر خاکستر باز
صد شعله به جان خشک و تر خواهد زد

هر (قاصدکی) پیام بیداری را
بر دوش گرفته، باز در خواهد زد