شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

برای شهدای تفحص

می گفت: ستاره خفت ، بر می گردم وقتی که سحر شکفت بر می گردم سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت دنبال کسی که گفت : بر می گردم تو سرخ و سپید می شوی می دانم سیبی که رسید می شوی می دانم انگار که بو برده ای از باغ بهشت آخر ـ تو شهید می شوی ـ می دانم! نا گاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار ـ شهیدی آمد و او را برد  

 

شهید محمد زمانی

سحاب رحمت

 

ابررحمت خداود همیشه در فیضان است واین بنده ها هستند که ظرف وجودی خود را یا وارونه کرده اند ویا ظرفیتشان پایین است ودراین دوره که آخرالزمان نام دارد هر کسی به تناسب ظرفیتش ازابر رحمت خداوند که باران رحمتش دنیای ما را سراب کرده است بهره مند می گردد وعشق نیز همان است که درکش برای ما زمینیان سخت است مگر اینکه حضرتش بخواهد وما نیز به قافله سالار عشق بپیوندیم ،1400واندی سال است که حسین قافله سالار عشق عده ای را برای همیشه عاشق کرد وبرد ودرهمین دهه 60 هجری بودکه عده ای دیگربار بسوی قافله سالار پر کشیدند.ای عشق ما را نیز دریاب

حضرت ماه

 

امروز امت بزرگ ما اهل ولایتند. آنان گوش اطاعت به فرمان «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولِی الامر منکم»(2) سپرده‌اند و اینچنین، خداوند وظیفه‌ی تحقق اهداف الهی همه‌ی انبیا را بر گرده‌ی صبور و پُرقدرت آنان نهاده است، و چه شرفی از این بالاتر؟  

امروز امت بزرگ ما اهل ولایتند. آنان گوش اطاعت به فرمان «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولِی الامر منکم»(2) سپرده‌اند و اینچنین، خداوند وظیفه‌ی تحقق اهداف الهی همه‌ی انبیا را بر گرده‌ی صبور و پُرقدرت آنان نهاده است، و چه شرفی از این بالاتر؟

برای انانکه دشمن را خودی می بینند!!!!


وقتی تبر به جنگل آمد،درختان فریاد زدندوگفتند:

نگاه کنید دسته اش از جنس ماست!!گاهی دشمن از

جنس خودمان وپیش خودمان است ولی از آن غافلیم


مانند درختانی که تبر برای نابودی آنها آمده

بود ولی ناآگاهانه از آمدنش خوشحالی می کردند 

 

ودرختانی که با تبری قطع شدن وبروی

زمین افتادند که دسته ان از خودشان بود.


3184c908.gif

تمدن سگی

چندتا دختر و پسر ژیگول، توی پارک مشغول بگو بخند وحشتناکی بودن، تو دست یکی از این خانوما یه سگ بود و داشت با آب و تاب از سگش تعریف و تمجید میکرد.

یه دختر چادری داشت از توی پارک رد می شد که خانوم سگ به بغل گفت: یکم به این اُمل بخندیم. به دخترک گفت: چطوری عقب موندهِ عهد دقیانوس.

دخترک خیلی متین ایستاد و گفت : میشه دلیل اینکه من چرا عقب مونده ام رو بگید شاید از این وضع دراومدم، و اینکه شما چی هستید؟

دخترخانوم سگ به بغل که توقع چنین برخوردی نداشت، و نخواست جلوی دوستاش که منتظر جواب اون بودن کم بیاره، خنده رو از لباش پاک کرد و با یه نگاه عالمانه گفت: خب معلومه این حجابی که تو داری دیگه جوابِ قرن 21 نمیده و مال گذشته هاست ومنم با پوشش غربی یه انسان متمدن و آپدیت هستم.

دخترک خیلی آروم گفت : من به این حجابی که از قرنهای دور برایم یادگاری مونده افتخار میکنم اما شما، اگه تمدن به عدم پوشش است ،برای اینکه بخوای متمدن و بروز باشی باید از سگت یاد بگیری چون اون با برهنه بودنش توی تمدن غرب از تو خیلی خیلی جلوتره .

خانوم یه نگاهی به دوستاش کرد و سگ از بغلش افتاد. 

http://ammar-agha.persianblog.ir 

پیامکهای حضرت عشق

امام رضا (ع) :

هرکس دوستی در راه رضای خدا برای خود بدست آورد همانا قصری در بهشت برای خود تهیه کرده است. 

اینجا ایرانِ قرن 21 است!!!

اینجا صدای آهنگهای پاپ لس آنجلسی و غرب زده آن قدر بلند است که فریادهای «حاج مهدی باکری» به گوش نمی رسد!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا همه «حاج ابراهیم همت» را با اتوبان همت می شناسند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا بر دیوارهای شهر روی عکس شهید ، پوستر تبلیغاتی می چسبانند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید می گذارند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا ستارگان درخشان هالیوود آنقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان پرفروغ کربلای ایران را نمی بیند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دیگر شهدا زنده نیستند و در پیچ و خم های عصر ارتباطات، به خاک سپرده شده اند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند، همه به دنبال کسب نام هستند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا خرمشهر دیگر خونین شهر نیست، خرمشهر دیگر 36 میلیون جمعیت ندارد!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دشمن در خانه های ماست، دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی خواهد با صدای الله اکبر، لرزه بر تن دشمن بیاندازد!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا فرزندان امت مثلا برای نظام در تلاش اند!!!!!!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا در پناه میز هستیم، دیگر کسی پشت خاکریز پناه نمی گیرد!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا جانباز شیمیایی، به خاطر نداشتن پول، در بیمارستان پذیرش نمی شود و شهد شهادت می نوشد!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، شب عملیات خیبر حاج مهدی باکری، برادرش حمید باکری را جاگذاشت و رفت!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، مهدی زین الدین، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمیداند، شهید مصطفی چمران ، دکترای فیزیک هسته ای را داشت و یکی از نخبگان ایران بود.

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر محمد نوبخت را درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا روسری ها هر روز کوچتر می شود و مانتو ها هر روز کوتاهتر و تنگتر!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دخترها پسر شده اند، پسرها دختر شده اند، مردان بی غیرت شده اند، زنان بی حجاب شده اند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دیگر کسی، احترامی برای چفیه شهدا قایل نیست!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم، زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا برای زیبا سازی شهرها، میلیونها هزینه می شود اما برای تعویض سنگ قبر فرسوده شهدای گمنام بودجه ای نداریم !!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!
اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی، حقیقت به مسلخ مصلحت می رود!!!

اینجا ایران قرن ۲۱ است . . .
جهان و عصر پست مدرن در دوران بازتولید مکانیکی ، ساختمانها ، عقل هایی که شک میزایند ، بازیهای زبان ، صنعت فرهنگ و دل هایی که لبریز گنج های طلا و سیمان و آهن است .

زمان

زمان بادیست که می وزد.

هم هست و هم نیست.

آنان را که ریشه در خاکِ استوار دارند از طوفان هراسی نیست.

جنگ می آمد تا مردان ِ مرد را بیازماید.

پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند! اما حقیقت آن است که

زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.

زمان ما را با خود برده است اما این صدا جایی بیرون از دسترس زمان

باقیست، و روزها یکی پس از دیگری می گذرند.

بادِ زمان در این شهر زمینی می وزد ،نه در آن شهر آسمانی که در کرانه ابدیت، بیرون از رهگذر باد وجود دارد .

آن روزها مانده اند و باد زمان ما را با خود برده است ...

حقیقت همین است ... . 

سید شهیدان اهل قلم

خداحافظی پدرانه

 

این تصویر از سایت عمارنامه اورده شده

ابی شده ها

ای آب ندیده ها و آبی شده ها
بی جبهه و جنگ انقلابی شده ها
مدیون شب حمله ی جانبازانید
ای بر سر سفره آفتابی شده ها

شهادت

 

 

منبع سایت شهید اوینی

www به چه معناست

عبارت www آنطور که تبلیغ شده است، مخفف World Wide Web می باشد و آنطور که امروزه رایح شده است، اول تمامی نشانی های اینترنتی را تشکیل می دهد. اما متخصصان امور کامپیوتر و شبکه به خوبی از این موضوع اطلاع دارند که استفاده از www بر اول نشانی های اینترنتی هیچ ضرورتی ندارد و معلوم نیست که چرا رایج شده است. در زبان عبری و همچنین لاتین، نشانه های مجزایی برای نشان دادن اعداد وجود ندارد و اعداد را با ترکیب حروف نشان می دهند. در زبان عبری برای نشان دادن اعداد از ابجد حروف بهره گرفته میشود. حرف W در زبان انگلیسی معادل حرف واو زبان عبری است که عدد ابجدآن معادل 6 میباشد. به این ترتیب www معادل عدد 666 میباشد.


منبع : satanism-fremasonery.mihanblog.com

بازگشایی مدارس

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و کلاغ
روبه مکار و دزد دشت و باغ
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پر از تصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا ، روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه‌های جامه‌های وصله‌دار
بچه‌های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می‌شدیم
لااقل یک روز کودک می‌شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی‌ترین احساس من
بازگرد این مشق‌ها را خط بزن
محمد علی حریری جهرمی

شهدا

شهید 

ما هنوز شهادتی بی درد می‌طلبیم، غافل از اینکه شهادت را جز به اهل درد نمی‌دهند.


آنانکه یک عمر مرده‌اند یک لحظه هم شهید نخواهند شد.


اصلا مگر مرده‌گان هم شهید می‌شوند که ما شهید بشویم!؟


شهادت تنها برای زنده‌هاست


شهادت را نه در جنگ بلکه در مبارزه می‌دهند


آنچه ما در اوج دانستنمان می‌دانیم، شهید در حضیض لذتش می‌بیند.

عشق یعنی

 

عشق یعنی یک سلام و یک درود

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن بدست

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی با پرستو پرزدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی مستی و دیوانگى

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دلسوخته

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی سوز نی آه شبان

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحطه های ناب ناب

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی با جهان بیگانگى

عشق یعنی یک سلام و یک درود

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن بدست

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی با پرستو پرزدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم یک نماز

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی مستی و دیوانگى

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دلسوخته

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی سوز نی آه شبان

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحطه های ناب ناب

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

عشق یعنی سوختن یا ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی در جهان رسوا شدن

عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی با جهان بیگانگى

عید فطر

 

عید فطر بر همگی عزیزانی که تونستن این ماه عزیز رو درک کنند مبارک باشه  

حکایت مسلمانی ما

 

1

به او می گفتم فلانی بیایم و بجای ساخت حسینه ای که سالی یکبار از ان استفاده می کنید برای این جوانان ورزشگاهی بسازید شما که می خواهید سرمایه گذاری کنید اونجا اینکار را بکنید که ثوابش زیاد است .گفتم مردم بخاطر حسینه چقدر کمک کردند گفت مثلا 500میلیون گفتم برای قحطی زدگان سومالی چکار کردند گفت :عده ای کمک کردند.گفتم چرا گفت خودمان فقیر زیاد داریم چرا باید به انها کمک کنیم گفتم ایرادی نداره به هردو کمک کنید گفت نمی شود گفتم میشود برای سالی یکبار حسینه ای بسازید که شاید انروز هم استفاده نشود ولی برای کمک به مردم قحطی زده کمک نمی کنید.. 

با خودم درگیر بود که چرا فکرها زیاد رشد نکرده به این رسیدم که انجا را مردم می بینند که فلانی چقدر به حسینه یا امثال ان کمک کرده وهمه میگویند عجب ادم خوبی تازه تبلیغ طرف هم میشود ولی سومالی را کسی نمی فهمه.یعنی خدا اندازه یه ادم دیگه برامون ارزش نداره..خدایا ما فرزندان حضرت ادم را ببخش که به همنوع خودمان هم کمک نمی کنیم .انتظار داریم باران هم بیاید خشکسالی امسال در همین ایران چکار که نکرد. 

هر کسی صدای مظلومی را بشنود وبفریادش نرسد مسلمان نیست. 

مولای همه دردمندان عالم -

 

 

نصف شبها بلند میشد،یه کیسه داشت که برمیداشت،خرما و نون و خوردنی،هرچی که داشت تو اون میذاشت.راهی کوچه ها میشد،تا یتیمها رو سیر کنه،تا سفره خالیشونو،
پر از نون و پنیر کنه،
شب تا سحر پرسه میزد،پس کوچه های کوفه رو،تا پر بارون بکنه،باغهای بیشکوفه رو.عبادت علی مگه،میتونه غیر از این باشه،   

 

شب قدر را گذراندیم وهمه العفو ،اعفو گفتیم وبه پایانش رساندیم ولی در ان طرف دنیا مردمش در حال مرگ هستند ایا کمک خواهیم کرد یا خیر اگر نه زیاد به گفتن العفوها دل خوش نباشید.ببینید اگر مولا علی بود چه می کرد واوست که مولای عدالت بود وازهمه جوانان در ان شعر مرحوم اقاسی خواسته شده که به مولا کمک کنند پس یادمان نرود شماره حساب 99999برای کمکهای نقدی شما عزیزان است.وسخنی دارم برای انهایی که میگویند فقیرهای خودمان وکشورمان را دستگیری کنیم بله قبول است ولی در این مورد خودمان را جای انهایی بگذاریم که از قحطی می میرند وبا مرگ دست وپنجه نرم میکنند....


حضرت امام عشق

دست تو باز مى‏کند، پنجره‏هاى بسته را

هم تو سلام مى‏کنى، رهگذران خسته را

دوباره پاک کردم و به روى رف گذاشتم

آینه قدیمى غبار غم نشسته را

پنجره بى قرار تو، کوچه در انتظار تو

تا که کند نثار تو، لاله دسته دسته را

شب به سحر رسانده‏ام، دیده به ره نشانده‏ام

گوش به زنگ مانده‏ام، جمعه عهد بسته را

این دل صاف، کم کمک شده‏ست سطحى از ترک

آه! شکسته‏تر مخواه آینه شکسته را

                                                                                            

                                                 ثابت محمودى (سهیل)

اعتقاداتمان راچند می فروشیم

 

مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار . تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .

می گفت: چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه. آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آوردو گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟

گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم

تعریف می کرد: تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم ..

این ماجرارا که شنیدم دیدم چقدر وضع ما مذهبی ها خطرناک است . شاید بد نباشد که به خودمان باز گردیم و ببینیم که روزی چند بار و به چه قیمتی تمام اعتقادات و مذهبمان را می فروشیم ؟!http://iranjoke.ir/content/view/6760/62

مولا امیر مومنان علی علیه السلام

بگذارید و بگذرید ، ببینید و دل مبندید چشم بیندازید و دل مبازید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت . . .

انگلیس

خبرهایی که از انگلیس میاید را مطمئن هستم که بی بی سی پوشش نمیدهد .بی بی سی همانی است که در سال 88 کوچکترین دروغ در ایران را بزگنمایی میکرد وبرای مردم دنیا مخابره می کرد.ایا حال چه چیز میگوید .مردم کشورش را که بخاطر طرحهای اقتصادی بیخود رئسای ان به خیابان ریخته اند را اوباش می خواند.اما دیگر دست بردارید از اینهمه دخالت در امور کشورهای دیگر .خدا خودتان را به خودتان مشغول کند

تبریک

 222

سلام ماه رمضان است وپیش رو ولادت امام حسن مجتبی رو داریم..پیشاپیش تبریک عرض     می نمایم 

1

مهدیم من

 

مهدیم من که مرا گرمی بازاری نیست  
بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست  
همه گویند که در حسرت دیدار من اواره ترینند  
لیک در گفته این طایفه هیچ کرداری نیست 
ای که دائم به دعایی که ببینی رخ من  
تا که خالص نشوی با تو مرا کاری نیست

قق قق 

سلام بر دوستا عزیزی که به وبم اومدن ومن نبودم عذر خواهی میکنم ..انشالله که بتونم این وب رو همیشه بروز کنم منتظرتون هستم تا دوباره بیان ونظراتت خوبتون رو بگذارین 

قققق

خانه را مرتب کنید تا اقا بیاید


پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم
خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند
...
یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را
می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد
هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست
توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم

آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد


ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
مرحوم حاج اسماعیل دولابی

بی تو

اگر بپرسند : تو برای آمدن مولایت چه کردی؟
چه شرمسار خواهم شد! آه!
می ترسم دیگران بخشوده شوند و مرا با این ادعای دوستی نبخشایند!
آه!
باز هم آه!
فدایت شوم! بی تو لحظه هایم همه آه می کشند!
بی تو دوباره هایم همه در حسرت می سوزند!
بی تو واژه هایم وجدان آتش گرفته را می مانند!
اما حتی کو آن لیاقت که دار بر دوش کشم!
چرا هیچ کس به من تاوان دوستی تو را نمی چشاند؟ چرا در راه تو بین هیچ در و دیواری نمی آزرندم؟
چرا سیلی ام نمی زند کسی ؟
آه که هیچ کس در چهره ام لیاقت عشق نمی بیند!
آه!
باز هم آه!
بازهم آه!
باز هم تا همیشه بی لیاقتی‌هایم آه !
تا همیشه فراقت آه! آه! آه!

الهم عجل لولیک الفرج. 

قلم دانش آموز

شهید حاجی امینی

یکی از شهدایی که عکس لحظه شهادت وی تاثیر زیادی روی مردم داشته و خیلی جذاب و معنوی است، عکس شهید امیر حاجی امینی است و کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که این عکس را ندیده باشد و با دیدنش روحش تازه نشده باشد. 
 
 

 
از زبان یک شیمیایی

آن قدر بالا نرفته ام که پاهایم بلرزد،

پست و مقامی هم ندارم که نگران از دست دادنش باشم،
از دنیای شما
تنها کمی اکسیژن می خواهم
و دستمالی برای سرفه هایم.
عقربه های ساعت که بایستند
من هم می روم.
عبدالرحیم سعیدی راد