می گفت: ستاره خفت ، بر می گردم وقتی که سحر شکفت بر می گردم سر تا سر خاک جبهه رو باید گشت دنبال کسی که گفت : بر می گردم تو سرخ و سپید می شوی می دانم سیبی که رسید می شوی می دانم انگار که بو برده ای از باغ بهشت آخر ـ تو شهید می شوی ـ می دانم! نا گاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار ـ شهیدی آمد و او را برد
شهید محمد زمانی