شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

روزهای اخر


golgolgolgolgolgolgolgolgolgolgol
«حسن» به مادرش در روزهای آخر می گفت:
«هروقت عبدالله، فرزندم را صدا می زنید و
می خواهید کلمه ی بابا را به او یاد بدهید
 عکس امام را به او نشان داده و
بگویید او بابای شماست.» 
 شهید حسن امیری فر
منبع : سایت صبح
golgolgolgolgolgolgolgolgolgolgol

شهیدبختیاروند


زمان شاه بود. همه سرصف ایستاده بودیم که

چند نفر با کارتن های موز و کیک، وارد مدرسه شدند.

قبل از اینکه موز و کیک به هر نفر بدهند،

ازش می پرسیدند: «طرفدار شاهی یا خمینی؟»

اگه می گفت شاه، بهش می دادند. نوبتش که شد

دیدم با چهره ی سرخ شده، کیک و موز را گرفت،

زد زمین وبا فریاد گفت:« نه موز و کیکتون رو میخوام،

نه شاه نادونتون رو.من عاشق امام هستم.»

بعدش هم از مدرسه دوید بیرون. مادرش می گفت:

اون روز بعد از مدرسه، رفت هرچی پول توجیبی داشت،

عکس امام خرید و آورد خونه و

با سنجاق چسبوند روی سینه اش.

شهید بختیار احمدی

منبع : گلاب سیاه ، ص8

شهید کاوره

بچه ها هم دست بکار شدند و شب نشده کار سنگر فرماندهی را تمام کردند،

اتفاقاً همان موقع هم محمود از جلسه قرارگاه برگشت، رفت و سنگر را دید،

وقتی از داخل سنگر بیرون آمد گفت: اینجا که ناقصه، با تعجب گفتم:

کجاش ناقصه، گفت: برو نگاه کن می بینی، رفتم و چهار چشمی

همه ی چیزها را نگاه کردم، هر چه که لازمه ی یک سنگر

فرماندهی است آنجا بود، برگشتم و گفتم: به نظر من که نقصی نداره،

رفت و از داخل ماشین قابی بیرون آورد و به من داد؛

توی تاریکی شب به دقت نگاه کردم، دیدم عکس حضرت امام است،

دوزاری ام جا افتاد که نقص سنگر چیست، محمود گفت: سنگر فرماندهی

که عکس امام نداشته باشد، ناقص است.

شهید محمود کاوه

منبع : نرم افزار حماسه