شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

نگاه منتظر


دوباره پشت پنجره
ویک نگاه منتظر به شیشه ها
از آسمان شنیده ام
که از کنار آفتاب
پرنده ای به سوی سرزمین عشق میرود...
نشسته ام کنار در
وجود من پر است از صدای غم
و بسته ام دو چشم خود
که شاید از میان سایه های سرد این قفس
صدای گرم یک نفس
بهار مرده مرا کند پر از بهشت و نور
دوباره ذهن من ترانه نسیم را مرور یکند
که یک زمان
و در نگاه سرد شب
کسی ظهور میکند
کسی ظهور میکند...


وضو


من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدستة سرو
من نمازم را، پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم
پی "قد قامت" موج

کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر
"حجرالاسود" من روشنی باغچه است