شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

صیاد شیرازی

رفتارش در منزل نمونه رفتار یک انسان بزرگ بود. در منزل خیلی کمک

و همکاری می‌کرد. آگاه بود که چه کاری را بایستی انجام ‌بدهد و قدرت درک

بالایی داشت‌. به خواهر اولش که زبانش ضعیف بود، طوری انگلیسی را

یاد داده بود که بهتر از فارسی می‌نوشت. ‌هر چه به او می‌گفتم‌:

""استراحت کن‌. "" می‌گفت: ""عزیز جان! بگذار همین یک سال که

اینجا هستیم‌، از تمام وقت و امکانات استفاده کنیم و برنامه‌ریزی داشته باشیم "".

  صیاد شیرازیمنبع : شاهد یاران / روایت مادرش

شهید صیاد شیرازی


او را از اوایل پیروزی انقلاب می‌شناختم
من تقریباً از اوّلین روزهای پیروزی انقلاب این شهید

را شناختم. از اصفهان پیش ما می‌آمد، گزارش می‌داد

و کمک می‌خواست؛ از آن وقت ما با ایشان آشنا شدیم.

او سپس به کردستان رفت و بعد هم در دوران جنگ تحمیلی

فعّالیت کرد؛ بعد از جنگ هم که معلوم است. این‌که شما

می‌بینید یک ملت، بزرگش، کوچکش، زن و مردش، جوانش، پیرش،

امروزیش، دیروزیش، برای ابراز احترام به پیکر این شهید،

یک اجتماع عظیم را به وجود می‌آورند - که جزو تشییعهای

کم نظیر در دوران انقلاب بود - به‌خاطر همین اخلاص

و همین صفاست. خدای متعال دلها را متوجّه می‌کند.

ما این را لازم داریم و الحمدلله امروز هم

افرادِ این‌گونه داریم.

بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - ۱۳۷۸/۱/۲۵

شهید صیاد شیرازی


او را از اوایل پیروزی انقلاب می‌شناختم
من تقریباً از اوّلین روزهای پیروزی انقلاب این شهید

را شناختم. از اصفهان پیش ما می‌آمد، گزارش می‌داد

و کمک می‌خواست؛ از آن وقت ما با ایشان آشنا شدیم.

او سپس به کردستان رفت و بعد هم در دوران جنگ تحمیلی

فعّالیت کرد؛ بعد از جنگ هم که معلوم است. این‌که شما

می‌بینید یک ملت، بزرگش، کوچکش، زن و مردش، جوانش، پیرش،

امروزیش، دیروزیش، برای ابراز احترام به پیکر این شهید،

یک اجتماع عظیم را به وجود می‌آورند - که جزو تشییعهای

کم نظیر در دوران انقلاب بود - به‌خاطر همین اخلاص

و همین صفاست. خدای متعال دلها را متوجّه می‌کند.

ما این را لازم داریم و الحمدلله امروز هم

افرادِ این‌گونه داریم.

بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - ۱۳۷۸/۱/۲۵

شهید صیاد شیرازی




زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود چند

ماه خونه نیومده بود . یه روز دیدم در میزنن .

رفتم پشت در ، دو نفر بودند. یکیشون گفت:

منزل جناب سرهنگ شیرازی همینجاست؟ دلم هری ریخت .

گفتم حتما براش اتفاقی افتاده. گفت:

جناب سرهنگ براتون پیغام فرستاده.

بعد یه پاکتی بهم داد. اومدم تو حیاط و پاکت رو باز کردم.

هنوز فکر میکردم خبر شهادتش رو برام اوردن. باز کردم

دیدم یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر عقیق. نوشته بود:

برای تشکر از زحمت های تو . همیشه دعات میکنم .

از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد.

  شهید علی صیاد شیرازی

منبع : خدا میخواست زنده بمانی ص8