شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

مهدی باکری


روز آخر “بدر” بود.
آقا مهدی در حربیه به محاصره افتاده بود، کمی مانده به جاده ی بصره ـ العماره؛

بی سیم به صدا در امد،
حاج احمد: “برگرد مهدی، وضع خیلی بد است.” آقا مهدی پاسخ داد:
اگر بدانی دارم چه چیزهایی می بینم، یک آن نمی ماندی آنجا،
احمد تو هم بیا. خودت را برسان اینجا تا همیشه با هم باشیم. بیا احمد، بیا….
  … بی سیم دیگر خاموش شد..

آقا مهـــــــــــدی رفت …