شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شقایق وسینه ای سوخته

نتیجه تصویری برای شقایق سرخ

شقایق هم از دل عاشق وبیقرارت خبر داشت

 که ...

دشت های جنوب مملو شده ازعطر گلهای سرخ داغدار


بیقراران وصل وسینه سوختگان طریق عاشقی

رفتند تا من وتو در خفت این چند روزه حیات دنیایی نمانیم

کمی تلنگر  به جان عزیزت بزن

سوز دل صحرا



باد هم کم نکند سوز دل صحرا را

قطره ای عشق به آتش بکشد دریا را
از غم عشق تو ای دوست! ببین جان به لبم
فرصتی نیست دگر وعده نده فردا را

جان

یکی از جمعه ها جان خواهدآمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد

جبهه


پدر صورت پسر را بوسید
گفت:
تا کی میخوای بری جبهه؟؟
پسر خندید و
گفت:
قول میدم این دفعه آخرم باشه بابا!
پدر:قول دادی ها...!
و پسر، سر قولش "جان" داد...

عشق به حضرت ماه


 اقا جان برای من هم دعا کن برای من هم بخواه
بخواه تا خوب ترینت باشم بخواه تا سربازت شوم
اقا جان عشق را باید
 از سرچشمه وجودت به ودیعه گرفت
اقا جان حضرت ماه دوستت دارم

امده ام که سرنهم

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم

آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان

تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم

آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم

گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن

گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

*اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند

پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم

گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود

تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم

آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد

و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام

وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من

گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر بر

ایمانها



ایمان‌ها با یکدیگر فرق دارند و هر یک در مقابل خداوند یک نوع ارزش دارند،‌
که به یکی پاداش و به دیگری کیفر تعلق می‌گیرد. بعضی‌ها فقط در جایی
 ایمان دارند که به نفعشان هست! و بعضی دیگر [مثل] رزمندگان که
 حاضرند جان خود را در راه ایمانشان و در راه خدایشان بدهند.

شهیدمهدی دهقان‌مرد

تمنای وصال

در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی


خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری

در مسیرت جان فشانم، گل بکارم، تا بیایی . .

امضا


آدمهایی هستند در زندگیتان؛
 نمی گویم خوبند یا بد..
چگالی وجودشان بالاست...

افکار، حرف زدن، رفتار، محبت
داشتنشان و هر جزئی از وجودشان امضادار است...
یادت نمی رود "هستن هایشان را.."
بس که حضورشان پر رنگ است.

ردپا حک می کنند،اینها روی دل و جانت...
 بس که بلدند "باشند"...
این آدمها را، باید قدر بدانی...

وگرنه دنیا پر است از آن دیگرهای بی امضایی
که شیب منحنی حضورشان، همیشه ثابت است...
"قیصر امین پور"
نویسنده وب لاگ:**شهدا من هیچگاه نمیگذارم وجودم
خالی از صدای عاشوراییتان شود
**