شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهادت



داشتیم مى رفتیم مراسم شهید کلهر. چشم هاش پر از اشک شد. گفت «هفته ى پیش رفتم مقر،
دیدم کلهر نشسته، بلند بلند گریه مى کنه. پرسیدم چى شده؟ تعریف کرد چه قدر از نیروهاش شهید شدن.
بیش تر از همه براى میررضى مى سوخت. نمى دونم چرا گفتم. اما گفتم غصه نخور. تو اولین کسى هستى
 از میون ما، که مى رى پیش میررضى.» به محاسنش دست کشید و گفت
«دیگه دلم مى خواد خدا توى همین عملیات مزد منم بده.»   شهیدعبد الله میثمی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران]

نظرات 1 + ارسال نظر
رها یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 10:58 ب.ظ

تو مرا یاد کنی یا نکنی،



باورت گر بشود، گر نشود،



حرفی نیست... اما...



نفسم می‌گیرد، در هوایی که نفس‌های تو نیست.

ومن نیز در جایی که نبودند نفسم گرفته است این شهر هنوز بوی شهدا را میده وقتی از گلزارشان عبور میکنم ودیگر شهری نمیبینم که شهر ششهایش همین گلزار شهداست وگرنه اگر نبودند چیزی بنام شهر وانسانیتی نمیدیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد