شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهدا شرمنده ایم

ترکش به جناق سینه و حنجره ی علی خورده بود.
خون زیادی از سمت قلبش بیرون می آمد.

در زیر نور ماه چهره ی علی نورانی تر شده بود.

سعی کردم او را بلند کنم، اما او گفت:
«دیگر دست به من نزنید، این ها آمده اند مرا ببرند،

مگر نمی بینید. من باید بروم. کار من تمام است».


دوتا نفس عمیق کشید، به حالت نیم خیز بلند شد

و ادامه داد:

«السلام علیک یا اباعبدالله (علیه السلام)»

سپس با صورت به زمین افتاد. فرشتگان الهی آمده بودند،

او را تا بارگاه قدسی همراهی کنند،

اما ما فرشته ها را نمی دیدیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد