شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...
شـــهـــری درآســـمـــــان

شـــهـــری درآســـمـــــان

یاران؛ پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی ...

شهدا

یکی از آنها که پرچم عراق دستش بود،

کنارم حاضر شد. آدم عصبی به نظر می‌رسید،

تکه کلامش «کلّکم مجوس و الخمینیون اعداء العرب» بود،

چند بار با چوب پرچم به سرم کوبید.

از حالاتش پیدا بود که تعادل روانی ندارد.

از من که دور شد حدود ۱۰، ۱۵ متر پشت سرم،

کنار جنازه یکی از شهدا وسط جاده بود،‌

ایستاد.جنازه از پشت به زمین افتاده بود.

نظامی سیاه سوخته عراقی کنار جنازه ایستاد

و یک دفعه چوب پرچم عراق را به

پایین جناق سینه شهید کوبید،

طوری که چوب پرچم درون شکم شهید فرو رفت.

آرزو می‌کردم بمیرم و زنده نباشم.

نظامی عراقی برمی‌گشت، به من خیره می‌شد

و مرتب تکرار می‌کرد: اینجا جای پرچم عراقه!

راوی : سید ناصر حسینی پور

برگرفته از کتاب پایی که جاماند

    شـادی روح شــهدا صــلوات


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد